فرهنگ امروز/ احسان تاجیک:
حکیم ابوالقاسم فردوسی پیش از آن که شاعر حماسه سرای بزرگ پارسی باشد ، بنیادگذار کاخ بزرگ فرهنگ ملی ایران در مقابل ستیزه جویی فرهنگ های بیگانه در همه اعصار تاریخی بوده که آموزه های وی تا به امروز ادامه یافته است . شاید اگر فردوسی ، شاهنامه را نمی سرود و از نظم کاخ بلندی نمی افراشت ، با توجه به فرهنگ غنی و کهن ایران در تداوم های تاریخی ، این حس تاریخی در دیگران بوجود می آمد ؛ اما این که چقدر فرهنگ ملی ایرانیان با توجه به طراز و ساخت بالقوه زبانی ، فکری ، هویتی و ملی شاهنامه سروده و نوشته می شد ، امری غیر قابل شناخت و غیر اثبات می باشد ، زیرا فردوسی بر اساس فکری مهندسی شده و منظم و هدفمند با ساخت زبانی بسیار مهم و تفکری عمیق و استوار و چند لایه بر پایه اندیشه و هویتی ایرانی با مضامین ملیت ایرانی ، زبان و ادبیات پارسی ، آیین مهر پرستی ، زرتشت و اسلام در طی 30 سال خون دل خوردن و هزینه های مالی ، عاطفی و جانی شاهنامه را می سراید . این اثر نه ستایش شاهان می کند و نه ستایش نژاد ایرانی را دربر دارد؛ بدین خاطر فردوسی در عین علاقه به ایران و همزمان دشمنی با عناصر انیرانی ، این جهت را بی غرضانه در باور به زندگی روایت می کند . روایتی که افسانه است اما نشانی از حقیقت دارد ، حقیقتی آن چنان که ملت ایران آن را داراست و بدان عمل می کرد. روایتی که بازگوی زندگی یک ملت در طول تاریخ بوده و در رگ و حیات آن همواره جاری بوده و حیات ملی خویش را بر اساس پیکار با دیوها و پلیدی ها ، کج تابی ها و اندیشه های بد ترسیم و دنبال کرده ؛ نه آن چنان که آرزو می شد بلکه آن طور که فرهنگ ملت ایران هست و در پیکار با "کارگزاران آز و دروغ " به دنبال چیرگی بر بدی ها و پلیدی هاست . شاهنامه میدان برخورد اندیشه های خوب و بد است . تصویرهای روشنی که از دژخیم های زندگی انسان ایرانی بدست می دهد ، در مقام موقعیت هایی که فزون خواهی ، لذت طلبی و مقام پرستی ، بر روی جنازه برادر راه می رود و پسر از کور کردن پدر شرم نمی کند ، فرزند پدر را می کشد تا با زن پدر خود همبستر شود . اما آن چه در شاهنامه پیروز میدان است اندیشه نیکی و مهربانی به دیگران است . نه بدی می ماند و نه زندگی از جریان می افتد . شاهنامه فردوسی روایت زندگی ملت ایران در طول 3700 سال با تجربه 50 پادشاه است که باپادشاهی کیومرث آغاز می شود و با مرگ یزدگرد سوم به پایان می رسد . شاهنامه در بستر جغرافیای کهن ایرانی خود را روایت می کند ، جغرافیای سخنی که ریشه در ایران دارد و پای در میهن خویش از فرهنگ ایرانشهری حماسه سرایی می کند و تخم سخن را می پراکند. شاید بتوان گفت شاهنامه فردوسی روایت دقیق از فرهنگ ایرانشهری است که در طول قرون مختلف در پیوند وثیق با ملیت ایرانی و زبان و ادبیات فارسی ، خود را نسل به نسل در میان ایرانیان تداوم بخشیده است.
واژه ایران در شاهنامه
ایران سرزمین کهن آریایی هاست که به درازای تاریخ بر جغرافیای سیاسی جهان قدمت دارد . با سرایش شاهنامه توسط فردوسی ، صورت بندی جدیدی از هویت ملی ایران شکل یافته و این موضوع با زبان و ادبیات ، فرهنگ و هنر پارسی ، بر آن نقش بسته است و تداعی گر تاریخ و تمدن چند هزار ساله سرزمین مقدس آریایی هاست ؛ از این نظر که " ایران زمین " در میانه جهان باورهای اساطیری آریایی ها قرار داشت و در اوستا و بندهش " خونیروس " نامیده شد . بعدها واژه ایرانویچ اطلاق دیگری شد که سرزمین ایران از دو بخش "ایران" و "ویچ" گویای حضور تخمه و نژاد ایرانی در سرزمین مشخص سکونت ایرانیان است. این واژه جغرافیایی در دوران حکومت مادها و هخامنشیان خاستگاهی نژادی شد و آنان خود را پارسی و آریایی خطاب کردند، آن چنان که در کتیبه داریوش برای ساخت کاخ شوش در سال 520 پ.م آمده است:" منم داریوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه سرزمین هایی که مردمان بسیار دارد ، شاه این زمین بزرگ ، دور و فراخ ، پسر ویشتاسپه ، هخامنشی ، پارسی ، پارسی نژاد ، آریایی و آریایی نژاد "( بروسیوس ، 1388 : 123) . این باور ایرانی پارسیان در قالب مفهوم فرهنگ و هویت ایرانی تا دوران ساسانیان گسترش پیدا کرد ومفاهیمی مانند ایرانشهر و ایران زمین از دل این تحولات بیرون آمد.
واژه ایران در شاهنامه در جغرافیایی مشخص ایران و زبان پارسی به کار رفته که نام ایران بیش از 1400 بار در شاهنامه آمده است که خود گویای سرزمین مشخص سیاسی با فرهنگ مشخص و تعلق خاطر انسان هایی با هویت ایرانی است . مفهوم میهن با غریزه ای عاطفی و ملی به خود جنبه ای فلسفی و عقلانی بخشیده و با شرح حماسه پهلوانان و قهرمانان در بستر جغرافیای ایران ، رنگ و تعلق خاطری اساطیری به سرزمین ایران داده است. با ظهور فریدون پادشاه اسطوره ای ، جهان را میان سه فرزند خود سلم ، تور و ایرج تقسیم می کند و بهترین سرزمین خود ایران را به ایرج فرزند کوچک شایسته خود وا می گذارد:
نهفته چو بیرون کشید از نهان
به سه بخش کرد آفریدون جهان
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
سیم دشت گردان و ایرانزمین
نخستین به سلم اندرون بنگرید
همه روم و خاور مراو را سزید
به فرزند تا لشکری برگزید
گرازان سوی خاور اندرکشید
به تخت کیان اندر آورد پای
همی خواندندیش خاور خدای
دگر تور را داد توران زمین
ورا کرد سالار ترکان و چین
یکی لشکری نا مزد کرد شاه
کشید آنگهی تور لشکر به راه
بیامد به تخت کئی برنشست
کمر بر میان بست و بگشاد دست
بزرگان برو گوهر افشاندند
همی پاک توران شهش خواندند
از ایشان چو نوبت به ایرج رسید
مر او را پدر شاه ایران گزید
هم ایران و هم دشت نیزهوران
هم آن تخت شاهی و تاج سران
بدو داد کورا سزا بود تاج
همان کرسی و مهر و آن تخت عاج
نشستند هر سه به آرام و شاد
چنان مرزبانان فرخ نژاد
اما پس از طی زمانی بنا به دلایلی ایرج به دست برادران خود کشته می شود و فریدون ماتم زده از غم فرزند خود بهت زده ظلم و آزمندی دیگر فرزندان خویش تور و سلم می شود . در این مسیر منوچهر نوه ایرج به خون خواهی پدر بزرگش ایرج بر می خیزد و هر دو فرزندان فریدون را از پای در می آورد.
این حادثه سرآغاز روایت های حماسی از جنگ ها و نبردهای اساطیری ایران در برابر توران در شاهنامه است ؛ میدان کارزاری که پهلوانان اسطوره ای چون سام ، زال ، رستم ، گیو و طوس در مقابل انیران ، با دلیری و رشادت ، حماسی در مقابل دیوها و پلیدی ها می جنگند و زندگی را دوست می دارند و مرگ را دشمن می پندارند و با مهر به میهن " هویت ایرانی " را قالبی حماسی می دهند تا آن جا که قَباد دوم یا شیرویه ، بیست و پنجمین پادشاه ساسانی ایرانیان را برای جاودانگی و سربلندی ایران دعوت می کند:
که ایران چو باغیست خرم بهار
شکفته همیشه گل کامکار
اگر بفکنی خیره دیوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ
نگر تا تو دیوار او نفکنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
کزان پس بود غارت و تاختن
خروش سواران و کین آختن
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشه بد مَنه در میان
روایت فردوسی از ایران بر اساس مرز و کشور در قالب ایران بزرگ فرهنگی است که با برداشت صرفا سیاسی از آن تفاوت ماهوی دارد :
زمینی که پیوسته مرز توست
بهای زمین در خور ارز توست
فردوسی در شاهنامه زمین را در جغرافیای ایران ، توران ، مکران ، کروشان و خاور روایت می کند . رودهای بزرگ و پر آب جیحون ، دجله ، سند ، خلیج فارس و دریای خزر ، کرانه های طبیعی آبی جاری در ایران زمین و محل حادثه بزرگ جنگ میان ایران و توران و دیگر اتفاقات تاریخی هستند . در توصیف نبرد جیحون می سراید:
به خرطوم پیلان و شیران بدم
گذرهای جیحون پر از باد و دم
ز کشتی همه آب شد ناپدید
بیابان آموی لشکر کشید
بیامد پس لشکر افراسیاب
بر اندیشه رزم بگذاشت آب
در روایت فرودسی از نقش جداکنندگی ایران از توران به وسیله رود جیحون ، وی به تقاضای صلح زیرکانه افراسیاب از ایرانیان اشاره می کند :
زمین تا لب رود جیحون مراست
به سغدیم و این پادشاهی جداست
همانست کز تور و سلم دلیر
زبر شد جهان آن کجا بود زیر
از ایرج که بر بیگنه کشته شد
ز مغز بزرگان خرد گشته شد
ز توران به ایران جدایی نبود
که باکین و جنگ آشنایی نبود
ز یزدان بران گونه دارم امید
که آید درود و خرام و نوید
برانگیخت از شهر ایران ترا
که بر مهر دید از دلیران ترا
به بخت تو آرام گیرد جهان
شود جنگ و ناخوبی اندر نهان
چو گرسیوز آید به نزدیک تو
به بار آید آن رای تاریک تو
چنان چون به گاه فریدون گرد
که گیتی ببخشش به گردان سپرد
ببخشیم و آن رای بازآوریم
ز جنگ و ز کین پای بازآوریم
تو شاهی و با شاه ایران بگوی
مگر نرم گردد سر جنگجوی
نمونه هایی از این دست در شاهنامه درباره مرز سیاسی کشور ایران و حفظ میراث آن بسیار است که نشان از توجه عالی فردوسی به میهن و حفظ تمامیت ارضی آن دارد . این طرز فکر ، نقطه تمایز فردوسی از شاعران دیگر است که مفهوم وطن و هویت ایرانی ، حفظ و تقویت آن برایشان جایگاهی ندارد و صرفا در خط و نگار چشم و رخ معشوق ایام را به کام می گیرند تا چند صباح عمر بگذرد و آنگاه همه هیچ است و اندر هیچ . اما این نظرگاه در اندیشه فردوسی هیچ مزیت شاعرانه و عارفانه و ماندگار ندارد . زندگی در بستر مفاهیم ارزشی هویت ایرانی و زبان قند پارسی در نقطه جغرافیایی مشخص ایران رخ می نماید و ارتقا و حفظ وطن برای فردوسی در جایی که زندگی می کند ، از لوازم شاعرانه و زندگی عاشقانه است. این ایران است که در نظر فردوسی زندگی را معنا و جریان می بخشد و این اندیشه نیک است که ایران را ارتقا می دهد :
چنین گفت کایران دو رویه مراست
بباید شنیدن سخنهای راست
که پور فریدون نیای منست
همه شهر ایران سرای منست
در نظر فردوسی همه ایران سرای اوست و همه شهرهای ایران از باختر تا مکران ، از سیستان تا کابل و از کابل تا بلخ ، از بلخ تا باختران و از باختران تا اهواز و جندی شاهپور و از آن جا تا ری و از ری تا مازندران ریشه در فلات ایران و فرهنگ ایرانشهری دارد . فردوسی هویت ملی ایرانیان را در شاهنامه ترسیم می کند ، هویتی که با روح حماسی ، در مفهوم سرزمینی ایران ، زبان و ادبیات پارسی ، در تداوم نسل های مختلف ایرانی و در پیوند با فرهنگ ملی و مذهبی گسترش می یابد . این ارزش ها در آبادانی ، سازندگی ، صلح و رفاه ( داد و دهش) ، توسعه تمدن و دانش ، بر پایه الگوهای اساطیری فرهنگ ایران ، اصول اخلاقی و هویت ایرانی شکل گرفته و دنبال می شود.
نکته پایانی:
بررسی جایگاه ایران در اندیشه فردوسی نیازمند پژوهشی عمیق تر است ، اما این نکته را می توان دریافت سراسر شاهنامه اگر جنگ میان ایرانی ها و تورانی ها ( که هر دو از نژاد آریایی ها هستند) رخ داده ، این نزاع ، جنگ نژادی و زبانی نیست ؛ بلکه تخاصم میان اندیشه نیک و بد است ، میان آزمندی با فروتنی ، جنگ آزادگان با دشمنان آزادی است ، جنگ میان خردمندی با کینه ورزی است . نه برتری نژاد آریایی مهم است و نه زبان پارسی ، بلکه این اندیشه و پندار نیک است که خردمندی را پیشه خود می کند ، چرا که خرد افسر شهریاران است و زیور نامداران...
به روز گذرکردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
نظرات مخاطبان 1 1
۱۳۹۸-۱۲-۱۲ ۱۲:۰۳ali 3 2